اطروشلغتنامه دهخدااطروش . [ اُ ] (ع ص ) کر. اصم . (از اقرب الموارد). گرانگوش . ج ، اطارشة. (مهذب الاسماء). گران گوش ، کذا فی التاج ، و فی النصاب : اطروش ؛ کر. (مؤید الفضلاء). بم
اطروشلغتنامه دهخدااطروش . [ اُ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم موصلی .از محدثانی بوده که درباره ٔ اشعار فرزدق از وی دو بیت روایت شده است . مرزبانی در الموشح بدین سان نام وی را آورد
اطروشلغتنامه دهخدااطروش . [ اُ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاعر المقری النحوی الاطروش ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به احمد شود.
اطروشلغتنامه دهخدااطروش . [ اُ] (اِخ ) ( - 304 هَ . ق ./ 845 - 917 م .) حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمربن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب حسینی ، هاشمی (ابومحمد الناصر الکبیر الاطر
ابراهیم اطروشلغتنامه دهخداابراهیم اطروش . [ اِ م ِ اُ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان طریقت متصوفه ، معاصر ابراهیم خَوّاص در قرن سوم هجری .
اطرشلغتنامه دهخدااطرش . [ اَ رَ ] (ع ص ) کر. ج ، طُرْش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه آلت شنوایی وی از کار بازماند. مؤنث : طَرْشاء. (از اقرب الموارد). گران گوش . (مهذب ا