اطموطلغتنامه دهخدااطموط. [ اَ ] (ع اِ) اسم بربری رته است و فوفل را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کشت بر کشت را گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (قرابادین )(قا
اطملغتنامه دهخدااطم . [ اَ ] (ع مص ) دست خود را گزیدن . (از ذیل اقرب الموارد). گزیدن چنانکه دست خود را .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || افکندن چنانکه پلیدی خویش را. (منتهی ال
اطملغتنامه دهخدااطم . [ اَ طَ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || منضم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انضمام . (از ذیل
اطملغتنامه دهخدااطم . [ اُ ] (ع اِ) حصار سنگین . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پناهگاه . ج ، آطام . (مهذب الاسماء). کوشک و هر قلعه ٔ سنگین . (ناظم الاطباء).حصن . (از اقرب الموارد)
اطملغتنامه دهخدااطم . [ اُ طُ / اُ ] (ع اِ) قلعه های چند مر اهل مدینه را. ج ، آطام و واحدآنها را اَطَمة گویند. (ناظم الاطباء). بمعنی دژهاست و بیشتر حصن های مدینه را بدین نام خو
اطم الاضبطلغتنامه دهخدااطم الاضبط. [ اُ طُ مُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به یمن که گویند آن را اضبطبن قریع بنا کرد پس از تاراج صنعاء. (از منتهی الارب ). حصن هایی است بنام اضبط