ارمیناقونلغتنامه دهخداارمیناقون .[ ] (معرب ، اِ) اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کأنه نسبة الی ارمینیة فان الحجر الارمنی المسهل السوداء یشبهه و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمین
ارمیناقنلغتنامه دهخداارمیناقن . [ اَ ؟ ] (معرب ، اِ) بیونانی مشمش است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). زردالو.
ارمینالغتنامه دهخداارمینا. [ اَ ] (اِ) بیونانی نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). بلغت سریانی نوشادر باشد و آن چیزی است مانند نمک و بیشتر سفیدگران بکار برند
ارمنیاقلغتنامه دهخداارمنیاق . [ اَ م ِ ] (اِخ ) یکی از نواحی روم قدیم : و اما آن یازده ناحیت [ از روم ] که بر مشرق خلیج است نام وی این است : برقسیس ، ابسیق ، انطماط، سلوقیه ، ناطلی
ارمیقاقلغتنامه دهخداارمیقاق . [ اِ ] (ع مص ) تُنُک شدن ، چنانکه پوست . || سست گردیدن . سست شدن (چنانکه رسن ). (منتهی الارب ). || سست شدن در کار. (منتهی الارب ). || مردن (چنانکه گوس