اعجملغتنامه دهخدااعجم . [ اَ ج َ ] (اِخ ) زیاد اعجم . لقب زیادبن سلیمان از موالی بنی عبدالقیس است که او را زیاد اعجم گویند. وی شاعری فصیح و جزیل الشعر بود و بدان جهت که لکنتی در
اعجملغتنامه دهخدااعجم . [ اَ ج َ ] (ع ص ) آنکه کلام پیدا و فصیح گفتن نتواند، گو از عرب باشد. (منتهی الارب ). آنکه سخن فصیح نگوید اگرچه از عرب باشد. (آنندراج ). آنکه سخن فصیح گفت
اعجمفرهنگ انتشارات معین(اَ جَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که نتواند فصیح سخن گوید. 2 - کسی که نتواند به زبانی غیرعربی سخن بگوید.3 - غیرعرب . ج . اعاجم .
اعجم قلی ترکمانلغتنامه دهخدااعجم قلی ترکمان . [ اَ ج َ ق ُ ی ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) شاعری است که اصل وی ازشیراز است و در هندوستان بدنیا آمده است . صاحب مرآت الخیال آرد: شیرازی الاصل است و در ه
اعجمونلغتنامه دهخدااعجمون . [ اَ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَعجَم ، بمعنی گنگ و غیرفصیح . (از منتهی الارب ). رجوع به اعجم شود.
اعجمی زبانلغتنامه دهخدااعجمی زبان . [ اَ ج َ زَ ] (ص مرکب ) آنکه سخن فصیح نتواند گفت . || آنکه بزبان غیرعربی متکلم باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
اعجمی سارلغتنامه دهخدااعجمی سار. [ اَ ج َ ] (ص مرکب ) اعجمی زاد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اعجمی زاد شود.
اعجمی نسبلغتنامه دهخدااعجمی نسب . [ اَ ج َ ن َ س َ ] (ص مرکب ) اعجمی زاد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اعجمی زاد شود.