اعوصلغتنامه دهخدااعوص . [ اَ وَ ] (اِخ ) جائی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است نزدیک به مدینه . (از اقرب الموارد). جائی است بنزدیک مدینه که در چند میلی آن
اعوصلغتنامه دهخدااعوص . [ اَ وَ ] (ع اِ) بیت که معنی آن دشوار باشد. عوص . (منتهی الارب ). چیزی که معنیش دشوار باشد. (ناظم الاطباء). آنچه غامض باشد که واقف بر آن نتوان شد. (از اق
صُوَاعَفرهنگ واژگان قرآنجام - پیمانه جهت سنجش وزن وحجم(صواع همان صاع است ، که به معناي پيمانهايست که با آن اجناس را کيل ميکردند ، و صواع پادشاه مصر در آن روز ظرفي بوده که هم در آن آب م
صواعلغتنامه دهخداصواع . [ ص ِ ] (ع اِ) جام بزرگ که در وی آب خورند. || پیمانه . (منتهی الارب ). رجوع به صاع شود.
صواعلغتنامه دهخداصواع . [ ص ُ ] (ع اِ) جام . ج ، صیعان . (منتهی الارب ). || جام بزرگ که در وی آب خورند. جای آب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). || پیمانه . (منتهی الارب )
پایینگویش کرمانشاهکلهری: xu:wâr گورانی: xu:wâr سنجابی: xu:wâr کولیایی: xu:wâr زنگنهای: xu:wâr جلالوندی: xu:wâr زولهای: hu:wâr کاکاوندی: hu:wâr هوزمانوندی: hu:wâr