رانَکsegway, segway PT, segway HTواژههای مصوب فرهنگستانوسیلۀ نقلیۀ فردی که دارای دو چرخ، یک اهرم و یک سامانۀ حفظ تعادل است و با نیروی الکتریسیته حرکت میکند
سیم شمعspark plug wire, ignition cable, spark plug lead, ignition lead, plug lead, high-tension ignition cable, spark plug HT cableواژههای مصوب فرهنگستانسیمی که جریان پرفشار برق را از تقسیمگر به سرشمعها میرساند
افگار کردنلغتنامه دهخداافگار کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزردن . خستن . مجروح کردن . (یادداشت مؤلف ) : او مسواک بدندان بکرد و بر دندان نیرو بکرد عایشه گفت نیرو سخت مکن که دندان ا
کافورخوارلغتنامه دهخداکافورخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ناسره . نامرد. (غیاث ) (آنندراج ). بی حمیت : چون آن دید کاستاد پرهیزگارز کافور او گشت کافورخوار. نظامی . || سرد : برآمد ز کوه