اسپروواژهنامه آزادبه کسر الف و سکون سین و فتح پ - «سپیدرود» در گویش رودباری ( توجه:گویش رودباری از مجموعه ی گویش های گیلکی محسوب نمی گردد )
اسپرلغتنامه دهخدااسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق : بر او گردن ضخم چون ران پیل کف پای او گرد چون اسپری . منوچهری .پیش ای
اسپرلغتنامه دهخدااسپر. [ اِ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان ، مانند شکار، اسپ سواری ، صید ماهی و غیره . ورزش .
اسپرکلغتنامه دهخدااسپرک . [ اِ پ َ رَ ] (اِ) به هندی اسم اکلیل الملک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی ) (سروری ) (غیاث )