اسپوارلغتنامه دهخدااسپوار. [ اَ پ َ ] (پهلوی ،ص ) اَسپار. اَسپارَک . اسوار. سوار. رجوع به سوار و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 223 شود.
واسپوهرگان آمارکارلغتنامه دهخداواسپوهرگان آمارکار. (اِ مرکب ) مستوفی خراج ایالت واسپوهرگان . (از: ایران در زمان ساسانیان ص 136 و 144).
اسپارکلتلغتنامه دهخدااسپارکلت . [ اِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) آمپولی فلزی حاوی انیدرید کاربنیک مایع، که برای ساختن همه ٔ انواع مشروبات گازدار بکار است .
اسپارواژهنامه آزاداسپار:(Spar) _ معنی:نفرین کردن ، دعای شر إسپار:الف با کسره ،سین ساکن ، (Spar) معنی:نوعی از لبنیات =ماست چکیده مخلوط با داروهای گیاهی و محلی مانند زیره ؛بادیون؛