استحذاءلغتنامه دهخدااستحذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطیه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || از کسی نعلین خواستن . (از منتهی الارب ). نعلین خواستن . (زوزنی ).
استحاءلغتنامه دهخدااستحاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستردن موی . (منتهی الارب ). || شرم داشتن از کسی . استحیاء.
استحثاءلغتنامه دهخدااستحثاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاک زدن هر یک بر روی دیگری . (منتهی الارب ).خاک پاشیدن هر یک بر روی دیگری . خاک بهم افشاندن .
استحفاءلغتنامه دهخدااستحفاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) خبر پرسیدن . || استحفاء سؤال از کسی ؛ به استقصاء پرسیدن او را. (از منتهی الارب ).
استحلاءلغتنامه دهخدااستحلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شیرین شمردن چیزی را. شیرین آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). شیرین آمدن به ذائقه . || شیرینی خواستن .