استمجادلغتنامه دهخدااستمجاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افزونی خواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). استکثار. افزونی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). و منه المثل : فی کل شجر
استملغتنامه دهخدااستم . [ اَ ت َ / -َس ْ ت َ ] (فعل ) -َستم . صیغه ٔ اول شخص مفرد از مصدر مفروض «اَسْتَن ». هستم . ام : آمده استم ؛ آمده ام . شنیدستم ؛ شنیده ام : کنون آمدستم بد
استملغتنامه دهخدااستم .[ اِ ت َ ] (اِ) جور. (برهان ). جفا. (غیاث ). ظلم . (غیاث ) (برهان ). ستم . (برهان ) (جهانگیری ) : کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود دلها ز خوی نیک زیانند