استشاط غضباًدیکشنری عربی به فارسیخونش به جوش آمد (از خشم) , به خشم آمد , به شدت غضبناك شد , خشمناك گشت
استشاطةلغتنامه دهخدااستشاطة. [ اِ ت ِ طَ ] (ع مص ) برافروختن از خشم . (منتهی الارب ). التهاب . از خشم سوختن . (تاج المصادر بیهقی ). || نیک خندیدن . || شادان پریدن کبوتر و مانند آن
استراطلغتنامه دهخدااستراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . سرط. فروگوارانیدن : لاتکن حلواً فتُسترط و لا مُرّاً فتعفی ؛ نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ