استجازهلغتنامه دهخدااستجازه . [ اِ ت ِ زَ ] (ع مص ) اجازت خواستن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (غیاث ). اذن خواستن . دستوری خواستن . رخصت طلبیدن . اجازت طلبیدن . || صله طلبیدن . (منتهی
استجازهفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ زِ) [ ع . استجازة ] (مص م .) اجازه خواستن ، رخصت طلبیدن . ج . استجازات .
جاستلغتنامه دهخداجاست . (اِ) جائی را گویند که انگور را در آن لگد زنند تا شیره ٔ آن برآید. (برهان ) (آنندراج ). جای فشردن انگور باشد. جای افشردن انگور.
جاستلغتنامه دهخداجاست . (اِخ ) از رساتیق قم و شامل 12 دیه است . (از تاریخ قم ص 58). و رجوع به تاریخ قم ص 119 و 120 شود.