استوارداشتهلغتنامه دهخدااستوارداشته . [ اُ ت ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مؤتمن . رجوع به ترکیب استوار داشتن ذیل استوار شود.
استوارداشتلغتنامه دهخدااستوارداشت . [ اُ ت ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) یقین . ایمان : ای آدمی آرام تو با استوارداشت رسول است علیه السلام بدانچه از خداوند عزّ و جل آورده است . (کتا
جاستلغتنامه دهخداجاست . (اِ) جائی را گویند که انگور را در آن لگد زنند تا شیره ٔ آن برآید. (برهان ) (آنندراج ). جای فشردن انگور باشد. جای افشردن انگور.
جاستلغتنامه دهخداجاست . (اِخ ) از رساتیق قم و شامل 12 دیه است . (از تاریخ قم ص 58). و رجوع به تاریخ قم ص 119 و 120 شود.