hotدیکشنری انگلیسی به فارسیداغ، داغ کردن یا شدن، بگرمی، گرم، تند، پر حرارت، حاد، تیز، برانگیخته، تند مزاج، تفته، با حرارت، تابان، اتشین
اخفدیکشنری عربی به فارسیپنهان کردن , نهان کردن , نهفتن , ترساندن , مرعوب کردن , تشر زدن به , نهيب زدن به , بس بودن , کفايت کردن , کافي بودن , بسنده بودن
اخفلغتنامه دهخدااخف . [ اَ خ َف ف ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفیف . سبک تر. خفیف تر. مقابل اثقل : خزانه بگشادند هرچه اخف بود از جواهر و زر و سیم و جامه بغلامان داد تا برداشتند. (
اخفجلغتنامه دهخدااخفج . [ اَ ف َ ] (ع ص ) کج پای . کژپای . (تاج المصادر بیهقی ). || بعیر اخفج ؛ شتر مبتلای به بیماری خَفَج .