اندیشلغتنامه دهخدااندیش .[ اَ ] (نف مرخم ) در ترکیب بجای اندیشنده نشیند. (از یادداشت مؤلف ). پندارنده و اندیشه کننده و نگرنده و تفکرکننده و تأمل کننده و همیشه بطور ترکیب استعما
اندیشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = اندیشیدن۲. اندیشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بداندیش، خیراندیش، دوراندیش، نیکاندیش.
کج اندیشلغتنامه دهخداکج اندیش . [ ک َ اَ ] (نف مرکب ) که کج و ناراست اندیشد. که اندیشه ٔ مستقیم ندارد. کجرای . مقابل مستقیم الرأی . رجوع به کجرای شود.
آنگاهگویش خلخالاَسکِستانی: a vaxt دِروی: a vax شالی: a vax کَجَلی: čada کَرنَقی: hânnan کَرینی: a muqe کُلوری: bad az ča گیلَوانی: bazin لِردی: čəoas/ hânda