انزعاجدیکشنری عربی به فارسیمالش دادن , خراشيدن , ساييدن , بوسيله اصطکاک گرم کردن , به هيجان اوردن , اوقات تلخي کردن به , عصبانيت , ساييدگي , پوست رفتگي , واژگون کردن , برگرداندن , چپه کرد
انزعاجلغتنامه دهخداانزعاج . [ اِ زِ ] (ع مص ) بی آرام شدن و از جای برکنده شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). برانگیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی )(
ازعاجدیکشنری عربی به فارسیدلخوري , ازار , اذيت , ممانعت , ازردگي , رنجش , رنجش اور , بي ارام کردن , ناراحت کردن , اسوده نگذاشتن , اشفتن , مضطرب ساختن , بي قراري , ناارامي , زحمت , ناراحت
انزع احشاءدیکشنری عربی به فارسیروده يا چشم و غيره رادر اوردن , شکم دريدن , تهي کردن , خالي کردن , نيروي چيزي راگرفتن
ازعاجلغتنامه دهخداازعاج . [ اِ ] (ع مص ) از جای برکندن . از جای برانگیختن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). برخیزانیدن . (غیاث اللغات ). جنبانیدن . (غیاث ). قلع از م
انبعاجلغتنامه دهخداانبعاج . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) انبعاج سحاب ؛ واشدن ابر و بازماندن باران . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکافته شدن . (از منتهی الارب