اتولغتنامه دهخدااتو. [ اَت ْوْ ] (ع مص ) عطا کردن : اَتا الرجل ؛ عطا کرد مرد. (منتهی الارب ). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. (منتهی الارب ). || برگردانیدن شتر دست خود را
جاتلغتنامه دهخداجات . [ جات ت ] (ع ص ) از: جَت َّ. کسی که دست بر گوسپند کشد تا فربهی آن معلوم کند. (از منتهی الارب ).
جاتلغتنامه دهخداجات . (پسوند)علامت جمع در فارسی . تازیان بعض کلمات فارسی مختوم به «ه » غیرملفوظ را تعریب کرده به «ات » جمع بسته اند، و ایرانیان اینگونه جمع معرب را از آنان اقتب
جاتکلغتنامه دهخداجاتک . [ ت َ ] (اِ) این کلمه هندی و نام طبقات است از جهت نسبت و آن طبقات را برن نامند یعنی الوان : وهم یسمون طبقاتهم برن ای الالوان و یسمونها من جهة النسب جاتک