ابلوجلغتنامه دهخداابلوج . [ اَ ] (معرب ، اِ) معرب از فارسی آبلوچ . قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق . آبلوج : گفت عطار ای جوان ابلوج من
جابلولغتنامه دهخداجابلو. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 15 هزارگزی خاوری اردبیل و 8 هزارگزی شوسه ٔاردبیل به آستارا. در جلگه قرار دارد و هوای آن معتدل ا
وابلدیکشنری عربی به فارسیسدبندي , رگبارگلوله , بطورمسلسل بيرون دادن , شليک , تيرباران , شليک بطور دسته جمعي , شليک کردن , بصورت شليک درکردن , رگبار