اذرکلغتنامه دهخدااذرک . [ اَ رَ ] (اِ) ابوریحان بیرونی آرد: قال صاحب کتاب النخب ان الاذرک حجر شریف من سبوک الاسکندرانیین قدیم نفیس یجری مجری الیاقوت فی النفاسة. قال الکندی الزجا
واذرلغتنامه دهخداواذر. [ ذِ ] (ع ص ) گذارنده . (آنندراج ). آن که می گذارد و ترک میکند. (ناظم الاطباء). دراقرب الموارد در ذیل وذر آمده است که در عربی بجای واذر تارک به کار میبرند