hardدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت، در مضیقه، دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، قوی، سخت گیر، زمخت، قسی، ژرف، نامطبوع، معضل، خسیس، پرصلابت، پینه خورده، فربه
اشقیلغتنامه دهخدااشقی . [ اَ قا ] (ع ن تف ) نعت تفصیلی از شقی . شقی تر. بدبخت تر. (مهذب الاسماء) (مؤیدالفضلا).اشقی الامة و اشقی القوم ؛ ابن ملجم مرادیست قاتل خیرالخلق . (منتهی
اشوقیلغتنامه دهخدااشوقی . [ اُ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن محمدبن مرحب اشوقی . از فقیهان و مفتیان بود و از ابوعبداﷲبن دُلَیم و احمدبن سعد سماع کرد و بسال 370 هَ . ق . درگذشت . (از معج