handyدیکشنری انگلیسی به فارسیمفید است، دستی، سودمند، دم دستی، قابل استفاده، مقتدر، ماهر، سریع، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، اماده، روان، بادست انجام شده، موجود، چابک، چالاک، استاد در
اشدیةلغتنامه دهخدااشدیة. [ اَ ش َدْ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شدیدتر بودن . سخت تر بودن . بیشتر بودن : و تفاوت النوریة لیست الا بالاشدیة و الکمال . (حکمة الاشراق ص 168).
چیره دستدیکشنری فارسی به انگلیسیadept, able, accomplished, ambidextrous, deft, dominant, handy, hotshot, master, skilled, skillful, versed, wizard, masterful
در دسترسدیکشنری فارسی به انگلیسیaccessible, approachable, available, convenient, conveniently, forthcoming, handy, ready