سمعکhearing aid, HAواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای الکترونیکی برای تقویت صدا و ارسال آن به گوش شامل صدابَر و تقویتکننده و ریزبلندگو (receiver) متـ . شنیدیار hearing instrument شنیدافزار hearing
اشورادینپاللغتنامه دهخدااشورادینپال . [ اَش ْ شو دیم ْ ] (اِخ ) یکی از شهریاران کشور آشور بود. وی خود را خداوند دجله ٔ اعلی که تا لبنان و دریای بزرگ منتهی میشود، میخواند و یکی از فرزند
جاشکلغتنامه دهخداجاشک . [ ] (اِخ ) از قراء و مزارع بلوک دشتی شیراز است . حاصلش غله و خرما و مردم آن سلاح ورز و شریر. آب این حدود از باران است . بعضی از قراء آنهم فی الجمله آبی ا
جاشولغتنامه دهخداجاشو. (اِ) ناویار. ملاح . این کلمه در نسب امیر هرموز در بدایع الازمان فی وقایع کرمان آمده است و چنین مینماید که جاشو چون لقبی به معنی امروزین یعنی ملاح ، از قدی
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِ) قطره . (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). قطره ٔ آب . (آنندراج ). هر چکه . قطره ٔ باران . (سروری ) (فرهنگ اسدی ). قطره را گویند عموماً : چنان شد ظل
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده از اولاد بهمن و اولاد اورا اشکانیان گویند و بعضی اولاد او را از کاوس دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مجمل الت