اکتفارلغتنامه دهخدااکتفار. [ اِ ت ِ] (ع مص ) لازم گرفتن ده را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). لازم گرفتن قریه را. (از اقرب الموارد).
اتفارلغتنامه دهخدااتفار. [ اِ ] (ع مص )دراز شدن موی بینی تا تفره یعنی مغاکچه ٔ لب پائین . || اَتفرَ الطلح ؛ جوانه ٔ طلح بیرون آمد.
ججالغتنامه دهخداججا. [ ج َ ] (اِ) نام پرنده ای است سیاه که پر آن را به تیر نصب کنند و به عربی عقاب خوانند. (برهان ، لغات متفرقه ). عقاب و نسر. (ناظم الاطباء).