اوراشتنلغتنامه دهخدااوراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) بر وزن و معنی برداشتن و بلند ساختن و افراختن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). افراشتن . (ناظ
ججالغتنامه دهخداججا. [ ج َ ] (اِ) نام پرنده ای است سیاه که پر آن را به تیر نصب کنند و به عربی عقاب خوانند. (برهان ، لغات متفرقه ). عقاب و نسر. (ناظم الاطباء).
جاجولغتنامه دهخداجاجو. (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه بمعنی رختخواب است : جاجوی بچه ها را درست کردن . جاجوی حسابی نداشتن .