لطوءلغتنامه دهخدالطوء. [ ل ُ ] (ع مص ) لطء. دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (زوزنی ). || چسبیدن . || به چوب دستی زدن . || زدن بر پشت به عصا. (منتهی الارب ).
لطءلغتنامه دهخدالطء. [ ل َطْءْ ] (ع مص ) لطوء. دوسیدن به زمین و چسبیدن . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (تاج المصادر). || به چوب دستی زدن یا خاص است بر پشت زدن به عصا. (منت
جلطلغتنامه دهخداجلط. [ ج َ ] (ع مص ) دروغ گفتن و سوگند یاد کردن . || برکشیدن شمشیر از نیام . || ستردن موی سر را. || پوست بازکردن از آهوی ماده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )
کلطلغتنامه دهخداکلط. [ ک ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) مردان متقلب و برگردنده از خرمی و شادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردمان گستاخ و متقلب از شادی و خرمی . (ناظم الاطباء).
لطلغتنامه دهخدالط. [ ل َطط ] (ع اِ) حمیل . (منتهی الارب ). گردن بند از دانه های حنظل رنگ کرده . یقال : رأیت فی عنقها لطا حسناً. ج ، لطاط. (منتهی الارب ). || زه بندای مروارید