ظرفیت ناخالصgross tonnage, GTواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت مکانهای بستۀ کشتی که با فرمولهای خاص محاسبه میشود
لفجلغتنامه دهخدالفج . [ ل َ ] (اِ) لفچ . لب . لنج . لوشه . لوچه . فرنج . جحفلة. لب سطبر و گنده ، مانند لب شتر. (از برهان ). لب حیوانات . بتفوز. پتفوز. نول . مشفر. شقشقة : چشم چ
لفجفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهلب ستبر، مانند لب شتر: ◻︎ خروشان ز کابل همی رفت زال / فروهشته لفج و برآورده یال (فردوسی: ۱/۲۲۷).