غوریلغتنامه دهخداغوری . (اِخ ) (امیر...) ابن غیاث الدین . او پسر کوچک ملک غیاث الدین پیرعلی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 433 - 434 شود.
گورگیرلغتنامه دهخداگورگیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه . جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 319</
گورگیرلغتنامه دهخداگورگیر. (نف مرکب ) آنکه صید گور کند. (آنندراج ) : چو با گورگیران ندارند زوربه پای خود آیند گوران به گور. نظامی (از آنندراج ).گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان .نظامی (هف