لدغةلغتنامه دهخدالدغة. [ ل َ غ َ ] (ع مص ) لسعة. نهشة. نیش زدن مار و کژدم .(غیاث ). گزیدن : و بدانکه هرجا گل است خاراست ... و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است و لذت عیش
لدغلغتنامه دهخدالدغ . [ ل َ ] (ع مص ) لسع. تلداغ . گزیدن (چنانکه مار و کژدم ). (منتهی الارب ). گزش . گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. (حریری ). گزیدن کژدم . (تاج المصادر). گز