لنگر نگاه داشتنلغتنامه دهخدالنگر نگاه داشتن . [ ل َ گ َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) لنگر از کف ندادن .- لنگر نگاه نداشتن ؛ از اعتدال بدررفتن . سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 337).
لنگر نگاه داشتنفرهنگ انتشارات معین( ~ . نِ. تَ) [ یو - فا. ] (مص ل .) کنایه از: زمام اختیار را از دست ندادن .
لِنْگِرْگاهگویش گنابادی در گویش گنابادی، گبری یعنی قربانگاه ، محل ارتباط با عالم مردگان و اجنه(دیوها) و قربانی برای خدایان
رَتَّلْنَاهُفرهنگ واژگان قرآنآن را پشت سر هم آورديم (در جمله "رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاًَ "يعني آن را با مهلت و آرامي با حفظ پيوستگي و نظم ونه بريده بريده خوانديم)
پیشپایهواژهنامه آزادپیش+پایه هموگ(معادل) premise از جناب حیدری ملایری from Piš- "before; in front," from Mid.Pers. pêš "before, earlier," O.Pers. paišiya "before; in the presence o