گلبشکرلغتنامه دهخداگلبشکر. [ گ ُ ب ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) گلقند. (ناظم الاطباء). گلشکر. رجوع به همین مدخل شود.
لبشونهلغتنامه دهخدالبشونه . [ ل َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری به پرتقال . اشبونه . لیسبن . رجوع به هر دو کلمه شود.
لبیشلغتنامه دهخدالبیش . [ ل َ ] (اِ) لواشه . حلقه ای باشد از ریسمان که بر لب اسبان و خران بدنعل گذارند و پیچند و نعل کنند. (برهان ) (آنندراج ).دهانگیر اسب بود. لبیشه . لویشه . ل