لیبوملغتنامه دهخدالیبوم . (اِخ ) نام حاکم انشان در قرن 23 ق .م . (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 35).
جلیبلغتنامه دهخداجلیب . [ ج َ ] (ع ص ) آنچه از شهر به شهر برند بفروختن . (منتهی الارب ). گویند: عبد جلیب ؛ ای مجلوب . ج ، جَلبی ̍ و جُلُباء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کلیبلغتنامه دهخداکلیب . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کَلب . (منتهی الارب ). و رجوع به کلب شود. || گروه سگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جماعت سگان و گویند جمع است و از جمع
کلیبلغتنامه دهخداکلیب . [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) ابن اسدبن کلیب البرهوتی (متوفی در حدود 43 هَ. ق .) صحابی و از شعرای حضرموت و از مردم برهوت بود که اسلام آورد و بر پیغمبر وارد شد و جام