لوزینهلغتنامه دهخدالوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی
لوزینهفرهنگ انتشارات معین(لُ یا لَ نِ) (اِ.) یک قسم شیرینی است که از شکر و گلاب و بادام و پسته ساخته شود.
لوزینهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته، گلاب، و شکر درست میکنند؛ باقلوا.
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می ستردواژهنامه آزادکودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می س
لزینهلغتنامه دهخدالزینه . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) نام جزیره ای در دریای آدریاتیک . دارای 288 هزار گزمربع مساحت و 13000 تن سکنه . (قاموس الاعلام ترکی ).