لوزیلغتنامه دهخدالوزی . (اِخ ) نام کرسی کانتون نیورِ از ولایت شاتوشینون به فرانسه . دارای راه آهن و 2724 تن سکنه .
لوزیلغتنامه دهخدالوزی . [ ل َ / لُو ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به لوز. بادامی . به شکل لوز. به صورت بادام . وامروز وقتی لوزی گویند مراد این صورت باشد: یکی از اشکال مربع و کلمه ٔ لزان
لگزیلغتنامه دهخدالگزی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعه ٔ کهنه . کوهستانی ، سردسیر و دارای
لگزیلغتنامه دهخدالگزی . [ ل َ ] (اِخ ) نام برادر امیر نوروز و از ارکان دولت باید و بعهد غازان خان . ویرا در هفتم جمادی الاَّخر در میدان مایدشت به قتل آوردند. رجوع به تاریخ غازان
لگزیلغتنامه دهخدالگزی . [ ل َ ] (اِخ ) نام قومی در قفقاز. لزگی . || نام کوهی مسکن قوم لگزی . طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است (غرب جبال البرز) کوه لگزی خوانند. (نزهةالقلوب
چل گزی عربلغتنامه دهخداچل گزی عرب . [چ ِ گ َ ع َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای ناحیه ٔ شبانکاره ٔ بلوک دشتستان فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).