بغتةًلغتنامه دهخدابغتةً. [ ب َ ت َ تَن ] (ع ق ) ناگاه و یکبارگی و دفعةً. (غیاث ). ناگاه و ناگهان . ج ، بغتات . (ناظم الاطباء). ناگاه . (آنندراج ). ناگاه و بی خبر. (از فرهنگ نظام
چبغتلغتنامه دهخداچبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار ب
بغتلغتنامه دهخدابغت . [ ب َ ] (ع ق ) ناگاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَغتَة. بَغتَةً. (منتهی الارب ). و رجوع به دو کلمه ٔ مذکور شود.
بغتلغتنامه دهخدابغت . [ ب َ ] (ع مص ) ناگاه آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ناگاه درآمدن کسی را. (از ناظم الاطباء). || مرگ ناگهان کسی را فرا گرفتن . ناگهان مردن و فع
جبغتلغتنامه دهخداجبغت . [ ج َ غ ُ ] (اِ) گیاهی است و پندارم لیف است . (فرهنگ اسدی ) : رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته ست زیر جبغت کفتار. نجمی (از فرهنگ اسدی ).آن ریش نیست
چبغوتلغتنامه دهخداچبغوت . [ چ َ ] (اِ) چبغت . جامه و کهنه لحاف پاره پاره باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که مندرس و کهنه و پاره پاره و از هم پاشیده