بغچهلغتنامه دهخدابغچه . [ ب ُ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) بوغچه . (فرهنگ نظام ). بقچه .جامه بند که معروف است این لفظ ترکی است . (غیاث ) (ازآنندراج ). بسته ای از جامه و جز آن که بستا
بغچهفرهنگ انتشارات معین(بُ چِ) [ تر. ] ( اِ.) = بقچه : پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند.
بغچه کشلغتنامه دهخدابغچه کش . [ ب ُ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) خدمتکاری که جامه ها با خود گرفته در جلورود و آنرا در عرف حال توشکچی گویند. (آنندراج ). خادمی که بغچه برمیدارد.
بوغجهلغتنامه دهخدابوغجه . [ ج َ / ج ِ ] (ترکی ، اِ) بوغچه . بغچه . بقچه . (فرهنگ فارسی معین ). بوغچه . بغچه و لفافه و بسته .(ناظم الاطباء). رجوع به بقچه و بغچه و بوغچه شود.
بوغچهلغتنامه دهخدابوغچه . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) بوغجه . بغچه . بقچه . رجوع به بغچه شود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بوغچه و بغچه شود.
کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbe-, drive, en _, en-, do, fy _, get, go, ize _, perform, performance, play, practice, run, send, transaction
شدندیکشنری فارسی به انگلیسیate _, become, come, due, en _, enter, escence _, fy _, get, go, grow, happen, ize _, wax
دادندیکشنری فارسی به انگلیسیadminister, afford, allow, accord, allocate, ate _, award, bear , contribute, concede, contribution, deal, delivery, donate, donation, endow, endowment, extend,
تابع زبَرجمعیsuperadditive functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مانند f بهگونهای که بهازای هر y ، x در دامنۀ f(x+y) ≥ f(x) + f(y) ،f