بررةلغتنامه دهخدابررة. [ ب َ رَ رَ ] (ع اِ) ج ِ بارّ بمعنی مهربان و بسیار خیر و فرمان بردار مادر و پدر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نیکوکاران . (غیاث اللغات ). رجوع به بار شود
بررولغتنامه دهخدابررو. [ ب َرْ، رَ / رُو ] (نف مرکب ) بررونده .بالارونده . (دهخدا در یادداشتی این کلمه را بجای آسانسور پیشنهاد کرده اند).
برروئیدنلغتنامه دهخدابرروئیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) روئیدن . بررستن . رستن : چو خواهد بد درخت راست بالاچو برروید شود ز آغاز پیدا. (ویس و رامین ).و رجوع به روئیدن شود.