بحیرةلغتنامه دهخدابحیرة. [ ب َ رَ ] (اِخ ) زوجه ٔ قعقاع بن ثور که دختر هانی بوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بحیرا شود. || ناحیه ای در یمامه . (از معجم البلدان ).
بحیرةلغتنامه دهخدابحیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) ناقه یا گوسپند که در جاهلیت هرگاه ده بطن می زاد گوش آن را شکافته سر می دادند تا برود و بچرد هرجا که خواهد، و چون میمرد گوشت آن را مردان
بحیرة المیتةلغتنامه دهخدابحیرة المیتة. [ ب ُ ح َ رَ تُل ْ م َ ت َ ] (اِخ ) بحرالمیت . دریاچه ٔنمک . بحیره ٔ لوط. (نخبةالدهر دمشقی ) : ریگی است اندر حدود مصر، مشرق او از عسقلان تا به بحی
طین بحیرةلغتنامه دهخداطین بحیرة. [ ن ِ ب ُ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )ظاهراً گِلی است که از بعض دریاچه ها آرند. صاحب املاحی که پاره ای امراض را سود دارد چون گل دریاچه ٔ ارومیه
بحیرلغتنامه دهخدابحیر. [ ب َ ] (اِخ ) بحیربن ورقاء صریمی از قبیله ٔ تمیم و از شجعان عرب در عصر اموی بودو با امیةبن عبداﷲ حاکم خراسان همراهی داشت و با مهلب در جنگهایش شرکت میکرد
بحیرلغتنامه دهخدابحیر. [ ب ُ ح َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بحر.دریای کوچک . (از معجم البلدان ). در تصغیر بحر، بحیرکمتر استعمال کنند. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام مردی . بحیر اسدی . ا
بحیرلغتنامه دهخدابحیر.[ ب َ ] (ع ص ، اِ) مبتلی به بیماری سل . مسلول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام چهارتابعی و چهار صحابی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ||