تقاطع همسطح پیادهfootpath level crossing, FPواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع همسطحی که فقط برای عابر پیاده طراحی شده است
نقطۀ اشتعالflash point/ flashpoint , FPواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین دمایی که در آن بخار قابلاشتعال با هوا به قدر کافی ایجاد شود
بحورلغتنامه دهخدابحور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بحر. دریاها. (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ) : سبب عزت و سخای تو گشت زاده و داده ٔ جبال و بحور. مسعودسعد.|| ج ِ بحر، بمعنی وزن شعر. (غیاث الل
بحوریملغتنامه دهخدابحوریم . [ ] (اِ) بمعنی مقاتله کنندگان . (قاموس کتاب مقدس ). || (اِخ ) مکانی می باشد که در طرف شرقی اورشلیم در راه اردن واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
بحيرةدیکشنری عربی به فارسیتالا ب , مرداب , درياچه , استخر , برکه , خليج , شاخابه , دريا , اب راکد , محض , خالي , تنها , انحصاري , فقط
عمودینة سینهforward perpendicular, FWD perpendicularواژههای مصوب فرهنگستانخط عمودی که از تقاطع صفحة خط شاهین تابستانی و صفحة سینهسوی دماغة شناور میگذرد اختـ . عس FP