بدرةلغتنامه دهخدابدرة. [ ب َ رَ ] (ع ص ) عین بدرة؛ چشم سبک نگر و یا چشم تمام بدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چشم سبقت کننده یا چشم تمام . (از شرح قاموس ). چشم به
بدرةلغتنامه دهخدابدرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوست بره و بزغاله . (غیاث اللغات ). پوست بزغاله ٔ ازشیربازکرده . (مهذب ال
بدرة اهرمیleveraged portfolioواژههای مصوب فرهنگستانبدرة سرمایهگذاری که حداقل بخشی از آن از طریق استقراض تأمین مالی میشود
بدرگویش اصفهانی تکیه ای: bederen طاری: ârgür طامه ای: bodernan طرقی: behvar / bederne کشه ای: behva /bederne نطنزی: der bede
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (اِخ ) غزوه ٔ معروف رسول اکرم با کفار، و اصلاً نام چاهی است میان مکه و مدینه . در جنوب غربی مدینه ، در فاصله ٔ 28 فرسنگی آن و در پایین وادی الصفراء