بندآمدگیstallingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن پمپ اسپرسوساز قادر به تولید فشار کافی برای عبور دادن آب از سابة قهوه نیست و در نتیجه، عصارهگیری مختل میشود
بندآمدنstallواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن پمپ اسپرسوساز قادر به تولید فشار کافی برای عبور دادن آب از سابة قهوه نیست و در نتیجه عصارهگیری مختل میشود
بند آمدنلغتنامه دهخدابند آمدن . [ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن زبان . || قطع شدن (مایع از جریان ). (فرهنگ فارسی معین ). چون ب
بند آوردنلغتنامه دهخدابند آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) متوقف ساختن (آب ، خون ، نفس و غیره ). (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). بازداشتن . قطع کردن . جلوگیری نمودن . بند آوردن آب ، خون
بندآبلغتنامه دهخدابندآب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جزیره . (آنندراج ). || عرم . (ترجمان القرآن ). شدب و شذبه . سکر. (منتهی الارب ). || بند و مفصل . (آنندراج ).