بتنجلغتنامه دهخدابتنج . [ ب َ ت َ / ب ِ ت َ ] (فعل ) صورت امر از بتنجیدن که در برخی مآخذ به معنای مصدری گرفته شده است . فشار و فشردگی است و مرادف افشردن و فشردن . (برهان قاطع) (
بتنجلغتنامه دهخدابتنج . [ ب ُ ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب پودنه و این کلمه امروز در عراق عرب متداول است . (یادداشت مؤلف ).
چبتنلغتنامه دهخداچبتن . [چ َ ت َ ] (اِ) انبانچه را گویند، و بجای تای قرشت یای حطی هم آمده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). انبانچه . (ناظم الاطباء).
بتنلغتنامه دهخدابتن .[ ب ِ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) بتون . یکی از انواع مصالح بنائی مرکب از سیمان و آب و ریگ و ماسه که به نسبت های خاص درهم آمیزند و چون اندکی بگذرد چون ساروج سخت و
بتنconcrete, bétonواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط سیمان هیدرولیکی (hydraulic cement) و سنگدانههای ریز و متوسط و درشت و آب، همراه یا بدون مواد افزودنی یا الیاف یا دیگر مواد سیمانی
بتنگ آمدنلغتنامه دهخدابتنگ آمدن . [ ب ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ آمدن . به جان آمدن . عاجز و ملول شدن . (آنندراج ) : هست برین فرش دورنگ آمده هر کسی از کار بتنگ آمده . نظامی .بتنگ