فلوقلغتنامه دهخدافلوق . [ ف َ ] (ع ص ) شیر خفته و دفزک شده . (منتهی الارب ): لبن فلوق ؛ ای متجبن . (اقرب الموارد).
flagدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن