بارجینلغتنامه دهخدابارجین . (اِخ ) پارچین . بنابر نوشته ٔ احمد محمد شاکر محشی المعرب جوالیقی در حاشیه ٔ ص 322 کلمه ٔ بارجین خندق باشد و فارقین جزء دوم شهر میافارقین معرب آنست .
بارجینلغتنامه دهخدابارجین . (اِخ ) دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. در 24هزارگزی جنوب اردکان متصل براه فرعی بارجین به میبد و اردکان در جلگه واقع است . هوایش معتدل و
بارگینلغتنامه دهخدابارگین . (اِ) آبگیر و تالابی را گویند که در میان شهر و اندرون ده باشد. (برهان ). آبگیر و تالاب . (انجمن آرا) (دِمزن ) (آنندراج : بارکین ). آبگیری بود که اندرون
بارچینلولغتنامه دهخدابارچینلو. (اِخ ) نام عشیرتی است در سنجاق «قره حصار صاحب » از ولایت خداوندگار (عثمانی ). (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).