بالابانچیلغتنامه دهخدابالابانچی . (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه بالابان نوازد. شیپورزن . شیپورچی . || طبل زن . (ناظم الاطباء). دهل زن : فلان بالابانچی نظامی است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به
بالبان چیلغتنامه دهخدابالبان چی . [ ل َ ] (ص مرکب ) بالبان نواز. که متصدی نواختن بالبان است . که نواختن بالبان با اوست . آنکه بالبان نوازد.بالبان زن . شیپورزن . رجوع به بالبان و بالا
بالابانلغتنامه دهخدابالابان . (اِ) قسمی مرغ شکاری است . (فرهنگ نظام ). مرغی شکاری . شاید وارغن اوستایی باشد.مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد. قسمی مرغ . (یادداشت مؤلف