بازجستنلغتنامه دهخدابازجستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تفحص نمودن : همان داده ٔ خویش را بازجست کمربند ایرانیان کرد سست . نظامی (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ). || پژوهیدن . (حاشیه ٔ فره
بازجستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدوباره جستن؛ جستجو کردن؛ وارسی کردن: ◻︎ کسی کز او هنر و عیب بازخواهی جست / بهانه ساز و به گفتارش اندر آر نخست (رشیدی: لغتنامه: بازجستن).
بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِم