بازگولغتنامه دهخدابازگو. (اِمص مرکب ) بازگوی . بازگویه . تکرار. اعاده ٔ چیزی که گفته شده باشد. (ناظم الاطباء). واگویه . تکرار سخن : غصه ها هست در دلم که زبان زهره ٔ بازگو نمیدارد
بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِم