بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب َ غ َ ] (ع اِ) نهایت حماقت ، و گویند آن بدین معنی است که شخص احمق با حماقت خود بدانچه میخواهد دست یابد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بَلغ. و رجوع به
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمزی در کتابت بلغةالمقابلة را. علامتی که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسید. ظ
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بِلغ. حمقاء بلغة؛ مؤنث أحمق بِلغ. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به بَلغ یا بِلَغ شود.
بلغةلغتنامه دهخدابلغة. [ ب ُ غ َ ] (ع اِ) قوت روز، و آنچه بدان روز گذرانند. (منتهی الارب ). آنچه از روزی بدان اکتفا شود و باقی نماند. (از اقرب الموارد). آن قدر که بدان روزگار بگ
بلغلغتنامه دهخدابلغ. [ ب َ ] (ع ص ) مرد فصیح . رساننده ٔ سخن آنجا که خواهد. (منتهی الارب ). بلیغ. (اقرب الموارد). بِلغ یا بِلَغ. و رجوع به بِلغ و بلیغ شود. || أمراﷲ بلغ؛ یعنی
بلغلغتنامه دهخدابلغ. [ ب ِ ] (ع ص ) مردبلیغ. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بلغ شود. || أحمق بلغ، به معنای احمق بَلغ است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ر