بلغوروالغتنامه دهخدابلغوروا. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) بلغوربا. آش بلغور. آش که از بلغور بسازند. رجوع به بلغور و بلغوربا شود.
بلغرادلغتنامه دهخدابلغراد. [ ب ِ غ ِ ] (اِخ ) معرب بلگراد، پایتخت یوگسلاوی . صاحب تاج العروس گوید در بعضی مجامع دیده ام که نام آن شهر در قدیم سمندو بوده است . رجوع به بلگراد شود.
علی بلغرادیلغتنامه دهخداعلی بلغرادی . [ ع َ ی ِ ب ِ؟ ] (اِخ ) (مولی ...) عالم به علم فرائض و علوم عربی بود. متوفی در سال 1029 هَ . ق . وی از مقدسی استفاده کرده است . او راست : 1 - حاشی