بیرانوندلغتنامه دهخدابیرانوند. [ ب َ ن َ وَ ] (اِخ ) از طوایف بالاگریوه و هُرﱡو. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 66).
بیرانوندلغتنامه دهخدابیرانوند. [ ب َ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از ایلات کرد ایران از طوایف ایل پیشکوه است و تقریباً ده هزار خانوار و 60000تن سکنه دارد. دارای دو قسمت است بیرانوند یاراحمد
جبران چندیdosage compensationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکار متعادل کردن بیان ژنهای وابسته به فامتن جنسی بین دو جنس نر و ماده در گونههایی که ترکیب فامتنهای جنسی آنها xx و xy است
بیرانلغتنامه دهخدابیران . (ص ، اِ) ویران که نقیض آباد باشد. (از برهان ). بیرام . بیرانه . (از غیاث ). ویران . (رشیدی ). ویران . ویرانه . (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر)... راهه
بیرانلغتنامه دهخدابیران . [ ب َ ] (اِخ ) صاحب غیاث اللغات و شرفنامه نوشته اند که نام وزیر و سردار لشکر افراسیاب است اما کلمه دگرگون شده ٔ پیران است . رجوع به پیران شود.
بیرانلغتنامه دهخدابیران . [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از دانیة از توابع اندلس و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).