بزرقطونالغتنامه دهخدابزرقطونا. [ ب َ رِ ق َ / ق ُ ] (ع اِ مرکب ) اسفرزه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اسبغول . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بشولیون . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )
حشیش بزرقطونالغتنامه دهخداحشیش بزرقطونا. [ ح َ ؟ ](ع اِمرکب ) بنکو. اسپغول . اسفرزه . اسپرزه . قارانی . یارق . فسلیون . برغوثی . اسفیوش . بقله ٔ مبارکة. ختل . حشیشةالبراغیث . صاحب اختیار
برقطةلغتنامه دهخدابرقطة. [ ب َ ق َ طَ ] (ع مص ) گام نزدیک زدن و سپس نگران روان شدن . || سخن بی ربط راندن . || پراکندن . پراکنده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || در حال نگ